حقوق ما

انقلاب اسلامی و حقوق

در فلسفه کانت که اوج تقریر فلسفی از سوبجکتیویست است شاهد پدیده ای به عنوان سوژه هستیم. در واقع سوژه انسانی است که تلقی خاصی از خودش دارد و این تلقی دارای 4 رکن می باشد:

1-    عقلانیت

2-    آزادی(اباحیت)

3-    اراده

4-    جسارت و جرأت

.-عقلانیت: سوژه معتقد است با عقل خود بنیاد خویش می تواند عالم را بفهمد و تصرف کند

-آزادی: یعنی هر کاری می تواند انجام دهد نهایتاّ حد آزادیش آزادی دیگران است.

-اراده: می تواند بخواهد هر کاری را انجام دهد.

اما آن چیزی که به عقیده کانت وجه ممیزه سوژه در عصر مدرن است این است که سوژه در به کارگیری سه توانایی مذکور جرأت و جسارت دارد.

نکته مهم در این مبحث این است که تلقی سوژه در اروپای قرن18مردانه است و مرد سفید پوست اروپایی این ویژگی ها را دارد و در بهشت زمینی زن ها عقلانیت ندارد و همانگونه که در کتاب جمهور آمده است و

زن ها در قاعده هرم طبقات اجتماعی در کنار بردگان و مجانین و کودکان قرار گرفته است و این امر تا قرن هجدهم ادامه پیدا کرد.

اما فمنیسم چیست؟ جنبش زنانه ای در غرب علیه مردان که می کوشد تا با مبارزه ای همه جانبه  زنان را نیز داخل در مفهوم سوژه کند و با باز تعریف شاخص های عقلانیت (راسیون) و نشان دادن مواردی چون توانایی  آموختن، شرکت در سیاست و ... در زنان آن ها را در جا گرفتن ذیل مفهوم سوژه قرار دهد.

 

 

فمنیست ها به چند جریان بزرگ تقسیم می شوند که مشهورترین آن ها چهار گروه ذیل می باشند:

1-لیبرال

2-فرهنگی-اجتماعی

3-رادیکال

4-پست مدرن

لیبرالیسم چند شاخصه مهم دارد:1-تأکید برمالکیت خصوصی 2-تأکید بر عدم دخالت دولت 3-تفکیک حیطه عمومی و خصوصی 4-عقلانیت 5-حاکمیت اراده 6-آزادی

-        فمنیست لیبرال

شعار این گروه برابری است. برابری زن و مرد مبتنی بر تؤری مشابهت زن و مرد و نفی اختلاف هاست

این حلقه در جواب به اختلافات فیزیولوژیکی چنین می گوید:

عده ای در پاسخ به این سوال می گویند این مسایل فرعی اند کما این که اختلافات فیزیولوژیکی بین خود مردان نیز مشاهده می شود و برخی قوی تر و برخی ضعیف ترند. عده ای دیگر نیز می گویند این اختلافات فیزیولوژیک هم ظلم طبیعت است که ما باید جبرانش کنیم و به برابری فیزیولوژیکی برسیم و کنوانسیون  منع اشکل تبعیض علیه زنان نیز به این جریان نزدیکتر است.

 

-        فمنیسم رادیکال

زن و مرد اختلاف های بسیاری با هم دارند و ما نباید نفی اختلاف کنیم اما تا کنون به علت شرایط تاریخی و اجتماعی مردان برتر بوده اند اما حالا باید زنان برتر باشند و اساساّ نژاد برتر زن است و البته زن و مرد واقعا فرقی با هم ندارند و به گفته سیمون دو بووار نویسنده کتاب جنس دوم ما زن نیستیم، ما زن می شویم.یعنی نوع آموزش هاست که تفاوت ها را رقم می زند.

این گروه انتقادی جدی به لیبرال ها دارند و می گویند این شعار که می گویید حقوق زنان باید شبیه حقوق مردان باشد به طور ناخودآگاه مردان را ملاک و محور قرار داده و این عین نر زدگی است.

مکی نون از فمنیست های رادیکال چنین می گوید: در نهایت تمام نزاع ها به این جا ختم می شود که چه کسی ریاست و سلطه داشته باشد و زنان به دلایل بسیاری برای ریاست بهتراند.

به عقیده وی حقوق ذاتاّ دارای ساختاری مردانه است. بنابراین اصلاح آن به نفع زنان هیچ فایده ای ندارد زیرا حقوق امری انتزاعی است که با تجربه مردانه از جهان سر و کار دارد در حالیکه زنان تفکری انضمامی دارند و حقوق برآمده از ذهن زنان اساساّ ساختار دیگری دارد.به عنوان مثال در تئوری های مسئولیت مدنی تقصیر با توجه به روحیه تهاجمی مردانه به وجود آمده اما زنان چون روحیه مراقبانه تری دارد تئوری های دیگری را می توانند مطرح کنند

-        فمنیست های فرهنگی – اجتماعی

معروف ترین آن ها ژیلیگان است می گوید در واقع بین زن و مرد اختلاف وجود دارد و حقوق فعلی دارای وضعیتی کاملا مردانه است بنابراین باید برای زنان حقوقی متناسب با زنان و برای مردان حقوقی متناسب با مردان تدوین شود و قوانین به دو دسته مردانه و زنانه تقسیم شوند.ژیلیگان جمله معروفی دارد که می گوید حقوق مرد محور حق محور است و حقوق زن محور مسئولیت محور و تکلیف محور و اگر حقوق را خانم ها می نوشتند بسیار تکلیف محورانه تر تنظیم می شد چون اخلاق مراقبتی دارند.

-        فمنیست پست مدرن:

وضعیت پست مدرن رایج در اروپای فعلی دارای اصولی است:

1-نفی ایده سوژه

2-نفی فرا روایت(نفی شاخصی واحد برای سنجش. شاخص ها می تواند متفاوت باشند)

3-نفی مفاهیم فرا تاریخی: هر چیزی باید در بستر تاریخی خود مورد شناسایی قرار گیرد.

4-نفی مرکزیت

5-انکار امکان معنا و اصالت: حرف اصیل و بامعنایی وجود ندارد ما به جهان معنا می دهیم

6-نفی امکان فهم:کلمات اصالتی ندارند ما به لغات معنا می دهیم

7-نفی واقعیت واحد و عینی

آثار این مبانی در فمنیسم

طبق مبانی مذکور،زن بودن مفهومی تاریخی ست و حتی طبقه بندی زن و مرد تقسیم بندی ای واقعی نیست بلکه امری تاریخی-اجتماعی ست.و تمام مفاهیم در بستری از سایر مفاهیم و ارتباط بین آن ها معنا می شود به عنوان مثال مفهوم فرزند در ایران و فرانسه بسته به تعاریف مختلفی که در فرانسه از ازدواج مطرح می شود متفاوت خواهد بود.بر این اساس زن طراز وجود ندارد و باید در هر جامعه ای مفهوم زنانگی و زندگی بهتر را فهم کرد و به همان وضعیت کمک کرد نه اینکه بخواهیم همه ی زنان جهان را شبیه زن سفید پوست اروپایی کنیم.